از خیلی وقت پیش در نظر مبااارکم بود که یه کتاب بنویسم.

به کتاب مجموعه داستان کوتاه.

خب .تابستون نوشتنش تموم شد.

اما کسی دوستش نداشت اون موقع.الانم برای کتاب شدن دوست نداشتنی هستن!

ینی به کلی استادمون یه خط قرمز کشید روش فرستاد اومد اینور.

من اینطوری فکر کردم البته.

گفت هنوز وقتش نیسبهتر نیس صبر کنی؟

بهتر نیس.وایسی تا نثر خودتو پیدا کنی‌؟و من فقط بغض کردم و گفتم اینم یکی دیگه از بد شانسیای من.

تا امروز که تلگرامو باز کردم .و دیدم یه گروه عضو شدم‌‌‌.‌استاد اد فرموده بود.اون نوشته ها کتاب نشد.ولی شد یه پل.امروز !

و من فهمیدم میتونم بعد از این قرنطینه لعنتی برم و تو جلسات حرفه ای تری شرکت کنم.

استاد یه روز بهم گفت حالا ببر یه ده جا بخونشون.شاید یکیشون خوششون اومد.و امروز فهمیدم خودش زحمت ۱۰ جا خوندنشو کشیده .

عیدتون مباااااارک.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها