بگرفته عشق، ما را؛ ملک وجود و آنگه؛

عقل آمده که :ما نیز هستیم کدخدائی!

از دور دیدمش خِردم گفت :دور از او

دیوانه میکند خِرد دوربین مرا‌.‌‌‌

اگر هلاک خودم آرزوست .منع نکن

مرا که عمر چنین در ملال میگذرد

‌‌‌‌‌

برفت دوش خیالش ز چشم من ،چه کند؟

مقام بر لب دریا نمیتواند کرد‌‌‌‌.

تاراج کرد دین و دل از دست عاشقان

سلطان نگر!که مایه مشتی گدا ببرد!

هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال

درد سهلست گر امید دوائی باشد

 

+همه ابیات از عبید زاکانی

ینی دیشب تا ساعت ۴ کل ویسای استادا رو پیاده کردم.

امروز میبینم ۸۰ تا دیگه فرستادن.

چه خبرتووووونه؟روز ۱۳ به دری.تصحیح میکنم.۱۳ به خونه ای.!

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها